خودشناسی در نهج البلاغه
شناخت
شناخت مهمترین رکن و اساس تعالیم اسلامی است. انسان بر اساس شناخت پرورش یافته و به فردی دینمدار ترفیع مییابد. زیرا شناخت ملاک حرکت و اعمال انسان است. بهطورمثال فرض کنید قصد مسافرت از شهری به شهر دیگر دارید. در اینصورت اگر شناخت کافی از وضعیت راهها و جادهها، شرایط فیزیکی و اقلیمی مسیر و… داشته باشید بهطور قطع میتوانید در کمترین زمان و با بیشترین ایمنی به مقصد خود برسید. این حقیقت در طی طریق زندگی معنوی و دینی انسان نیز جاری است. درواقع بر هر فرد مسلمان واجب است که هر عمل و حرکتی را بر پایه شناخت و آگاهی به انجام رساند. قرآنکریم میفرماید:
وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ؛ نابینا و بینا برابر نیستند (فاطر/19)[1].
امیرمؤمنان(ع) بر مسئله شناخت تأکید داشته و اعمال و رفتار مردمان را، بدون شناخت، فاقد ارزش میداند. ازاینرو خطاب به کمیل فرمود:
يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَة؛ ای کمیل! هیچ کار و حرکتی نیست که تو در آن محتاج شناخت و معرفتی (کاشفالغطاء، بیتا: 147).
انسانی که در طول زندگی به شناخت صحیح دست یابد، واجد صفت حکیم میشود. شناخت درواقع پلی است بهسوی حکمت و زندگی حکیمانه؛ و حد نهایت آن جزو اسما و صفات الهی است و مرتبة بعد از آن، در انسان کامل (امامان معصوم)، که مظهر اسم اعظم خداوند بوده و از حکمت علمی و عملی برخوردارند، متجلّی است[2].
انسانها نیز در مسیر زندگی در صورت بروز شناختهای اصیل میتوانند به صفت حکیم موصوف گردند. در اینصورت گفتار و عملکرد آنها بهنسبت منطبق با حق و حکمت میگردد.
نقش عقل و تفکّردر شناخت
در مکتب نهجالبلاغه شناخت و معرفت در سایة تفکّر، تعقل و اندیشه حاصل میشود. بر این اساس به فرزند خویش میفرماید:
َإِنَّ أَغْنَى الْغِنَى الْعَقْلُ وَ أَكْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْق؛ بىنيازترين بىنيازى عقل است و بزرگترين نادارى، نابخردى است (نهجالبلاغه، حکمت37).
نقش تعقل و درک درست در تعالیم وحیانی مورد توجه امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفتهاست. در فرهنگ علوی انسانها باید خرد و اندیشه خود را در بوتة نقد علوم وحیانی قرار داده و بدینوسیله استعدادهای عقلی خویش را بارور سازند. در اینصورت انسانها میتوانند در سایة خرد قرآنی خویش، داوریهای درست از جریانهای پیشرو داشته باشند. ازاینرو امام(ع) فرمود:
اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ (همان، حکمت94)؛ هر خبرى را كه بشنويد به دقّت بررسى كنيد و در زير و بالاى آن بينديشيد و تنها به شنيدن و باز گو كردن بسنده نكنيد، كه راويان دانش بسيار، ولى درك كنندگان آن اندكاند.
تفکّر و اندیشه بهعنوان تمرین در بهرهگیری بیشتر از نیروهای باطنی و قلبی است، که در وجود آدمی نهفته است. برهمین اساس در تفکّر دینی یک ساعت تفکّر را برتر از 70 سال عبادت دانستهاند (پاینده، 1382: 519). نیروهای ادراکی انسان در سایة تفکّر بالنده شده و تفکّر به رشد و توسعة قوای عاقله میانجامد. در نتیجه استعدادهای انسان تبلور و بروز یافته و منجر به پیشرفت آدمی در زندگی میشود. ازاینرو امیرمؤمنان(ع) فرمود: وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَر؛ آنکه بیاندیشد بینا میشود (نهجالبلاغه، نامه31)؛ الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ؛ فكر، آينهاى روشن است (همان، حکمت357)؛ لَا عِلْمَ كَالتَّفَكُّر؛ هيچ دانشى چون تفكّر نیست (همان، حکمت109).
شناخت سودمند:
مکتب نهجالبلاغه بر فراگیری دانش سودمند تأکید دارد و به معرفی آن میپردازد. امیرمؤمنان(ع) در بیان صفات پرهیزاران میفرماید:
وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُم؛ گوشهای خویش را وقف بر علم سودمند برای خویش کردهاند (همان، حکمت184).
از نظر امام(ع) دانستن، تنها کلید شناخت و رسیدن به معرفت نیست. بلکه آموختن دانشی سودمند است که در آن خیری برای انسان متصور شود. ازاینرو فرمود:
فَإِنَّ خَيْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا يَحِقُّ تَعَلُّمُه (همان، نامه31)؛ بهترین گفته آن است که سود برساند و بدان دانشی که سود نداشته باشد. خیری در آن نیست و از علمی که آموختن آن شایسته نیست خیری به دست نمیآید.
در منظر امام دانش سودمند دانشی است که آدمی را در مسیر زندگی راهنمایی کرده و طریق صحیح را به او نشان دهد. امیرمؤمنان(ع) در توصیف عقل کارامد و سودمند میفرماید:
كَفَاكَ مِنْ عَقْلِكَ مَا أَوْضَحَ لَكَ سُبُلَ غَيِّكَ مِنْ رُشْدِكَ؛ در عقل تو همين بس كه راه سقوطت را از راه رشدت روشن سازد (همان، حکمت413).
عقل انسان از طریق شناخت صحیح به فعلیّت و بهرهوری میرسد. شناخت نیز حاصل دو عامل دانش مفید و تجربه است.
محدودیت انسان در شناخت
مکتب نهجالبلاغه گرچه راه شناخت و فراگیری دانش سودمند را به انسانها گوشزد میکند، اما انسانها را از محدودیتهای موجود در مسیر شناخت مطلع میکند. حقیقت این است که آدمی هرگز نمیتواند بر همه علوم شناخت پیدا کند و باید محدودیت خود را در کسب دانش بپذیرد و ندانستن یا نفهمیدن خویش را حمل بر واقعیت نکند و همیشه به ظرفیت محدود دانش خویش توجه داشته باشد. بنابراین به فرزند خویش میفرماید:
فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْءٌ مِنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكَ فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ يَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُكَ وَ يَضِلُّ فِيهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِك؛ اگر چیزی از امور بر تو دشوار آمد، آنرا از نادانی خویش نسبت به آن بدان، زیرا تو نخست نادان خلق شدی و سپس علم آموختی و دانا شدی. چه بسیار چیزها که نه میدانی و نه میتوانی درباره آنها نظر بدهی و راهی به جایی ببری؛ و بعدها از آنها آگاه خواهی شد (همان، نامه31).
خودشناسی
شناخت نفس و پی بردن به ویژگیها و استعدادهای ذاتی، گام اول در راه تهذیب و پیمودن طریق تکامل در زندگی آدمی است. انسان تا از استعدادهای خود باخبر نباشد، نمیتواند در راه شکوفایی آنها اقدامی انجام دهد، چون اقدام مناسب نیازمند شناخت است. از اینرو امیرمؤمنان(ع) سودمندترین شناختها را آگاهی فرد نسبت به خویشتن میداند.
وجود آدمی دارای دو بعد جسمی و روحانی (مادی و معنوی) است. آگاهی از تفکیک این دو بعد و نیز شناخت ویژگیهای روحی، مددرسان انسان است تا بتواند از استعدادهای درونی خود به بهترین نحو استفاده کند. اینگونه شناخت آنقدر مهم است که امیرمؤمنان(ع) فقدان آنرا موجب نابودی آدمی میداند و میفرماید:
هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَه؛ آنكس كه منزلت خويش نشناسد به هلاكت رسد (نهجالبلاغه، حکمت141).
آگاهی از قدر و منزلت والای انسان در مکتب نهجالبلاغه مبیّن ارزش وجودی او بوده و او ارزش و کمال خویش را با هیچ چیز جابجا نمیکند و همواره در حفظ آن میکوشد. از اینرو فرمود:
الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا يَعْرِفَ قَدْرَه (نهجالبلاغه، خطبه102)؛ دانا كسى است كه قدر خويش شناسد، و در نادانىِ آدمى همين بس كه ارزش خود نداند.
انسان آنگاه که بر ارزشهای وجودی خویش آگاهی پیدا کرد، در حفظ گوهر وجودی خویش کوشیده و به هیچ قیمتی راضی نمیشود کرامت وجودی خود را به دست تباهی بسپارد و خویشتن خویش را با عواملی چون گناه به سقوط بکشاند. امیرمؤمنان(ع) در این خصوص میفرماید:
أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضا (همان، نامه31)؛ (سخن درباره شناخت ارزش خویش است) خود را از هر پستی دور نگاه دار، هرچند تو را به خواستهات برساند، زیرا در برابر آنچه از خود میدهی، هرگز معادلی به دست نخواهی آورد.
پیوند شناخت با ایمان و عمل
شناخت انسان اگر در چهارچوب اصلی خویش، درست و صحیح شکل بگیرد، پیوندی ناگسستنی با ایمان و عمل آدمی برقرار کرده و در نتیجة ایمان استوار و عمل صالح بهوجود میآید. امیرمؤمنان(ع) میفرماید:
وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ (همان، خطبه155)؛ باغ دانش از چشمهسار ايمان سرسبز و شاداب گردد.
در فرازی دیگر نیز میفرماید:
فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ وَ قَطَعَ غِمَارَهُ وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ كَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِيلُ فَلَوَاتٍ يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَه (همان، خطبه86)؛ (انسان آگاه و با شناخت) پس، از كور دلى و همسويى بلهوسان رسته، گنج هدايت و قفل مهلكه گشته، آگاهانه راه خود را يافته و سپس قاطعانه آن را پيموده، خطّ روشن خود را از ميان كژ راههها شناخته و از غوغاى امواج خروشناك لغزشها سلامت به ساحل رسيده. آرى، او از ميان همه دستاويزها، به محكمترين و مطمئنترينِ آنها كه راه خدا و اطاعت اوست دست يازيده و آن را فراچنگ آورده است. پس او به مرحله عالى يقين رسيده و حقايق دين براى او چون خورشيد درخشيده است. او براستى خود را وقف اهداف الهى كرده و در خطيرترين موقعيّتها قرار گرفته كه پاسخگويى به مشكلات و پرسشهاست. او مسائل فردى و اجتماعى را بر مبانى دين تطبيق دهد و دستور الهى را اعلام كند. او چراغ تاريكىها، آشكار كننده راه از چاه، كليد درهاى بسته، و مشكل گشا و راهنماى گمگشتگان در بيابآنهاى سرگردانى است. سخن كه گويد آگاهى افزايد، و سكوت او سلامت و امنيّت آرد. او براستى براى خدا خالصانه قدم بردارد و بىريا عبادت و اطاعت كند، و خدا نيز او را از ويژگان خود سازد.
بنابراین شناخت با عمل آدمی پیوند برقرار کرده و اعمال انسان در جهت منافع حقیقی او به جریان میافتد. آدمی میتواند بر اساس دانشی که از یقین نشئت گرفته ـ حصول یقین نیز خود محصول شناخت استـ عملکردی درست و صحیح در قبال مسائل گوناگون داشته باشد. او میتواند بهدرستی تشخیص خیر یا شر بودن افعال را بدهد، و عملکرد خود را بر این اساس تنظیم کند. در اینصورت آدمی موفق به حصول خیر و دفع شر خواهد شد. امام علی(ع) در این زمینه میفرماید:
فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ يَكُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ يَعْلَمَ أَ عَمَلُهُ عَلَيْهِ أَمْ لَهُ فَإِنْ كَانَ لَهُ مَضَى فِيهِ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ وَقَفَ عَنْهُ فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيقٍ فَلَا يَزِيدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِع (همان، خطبه153)، پس آن كه با چراغ دل (یقین قلبی) نگرد و با بينش عمل كند، قبل از هرچيز بايد بداند كارى كه انجام مىدهد به ضرر اوست يا به سود او. پس اگر به سود اوست ادامه دهد و اگر به ضرر، از آن دست بردارد، زيرا كارگزار نابخرد چونان مسافر گمگشتهاى است كه هرچه پيشتر رود، از هدفش دورتر گردد، امّا آن كه آگاهانه عمل كند رهروى است كه در راه روشن و دقيق حركت كرده است.
یقین نافعی که امیرمؤمنان(ع) از آن سخن میگوید در سایة چهار امر قابل دسترسی است. امیرمؤمنان(ع) میفرماید:
وَ الْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِينَ (همان، حکمت32)؛ و يقين را چهار شعبه است: بينايى هوشمندانه و دريافت از روى حكمت و پند گرفتن از چيزهاى عبرت آميز و رفتن به روش پيشينيان. هر كه از روى هوشمندى نگرد، حكمت بر وى آشكار شود و هر كه از حكمت بر وى آشكار شود، آموخته است كه چگونه از حوادث عبرت گيرد و هر كه عبرت گرفتن را آموزد، گويى با گذشتگان در گذشته، زيسته است.
این عملکرد که برخاسته از شناخت و حکمت بوده و محصول دانش است، منتج به حیات طیبه میشود. ازاینرو فرمود:
أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِي الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْكَانِ (همان، حکمت88)؛ كمبهاترين دانش، مبادله اطّلاعات و اظهار فضل است و ارزندهترينِ آن، عملكردِ درست كه در اعضا و جوارح است.
در منظر امیرمؤمنان(ع) عبادت بدون شناخت و آگاهی اثربخش نبوده و در روایتی عابد بی علم را به چهارپایی تشبیه میکند که مدام دور محور آسیاب میچرخد و هرچه میرود، درواقع مسافتی را نپیموده است. امام(ع) آنگاه که فردی از خوارج را در حال نماز شب و تلاوت قرآن مشاهده کرد در وصف اینگونه عابدان بدون شناخت و ناآگاه فرمود:
نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِي شَك (همان، حکمت96)؛ خوابِ در حال يقين بهتر از «نمازِ» در حال شك است.
[1] نیز بنگرید: جمعه/2، زمر/9، انعام/5، رعد/16
[2] حکمت نظری و عملی در نهجالبلاغه، با اندکی تلخیص.