
نگاهی کوتاه به زندگی امامعلی(ع)
امام امیرمؤمنان علیبن ابیطالب(ع) بنابر قول مشهور در سال سیام عامالفیل، 23 قبل از هجرت بهدنیا آمد. محل ولادت او خانة کعبه است(شهیدی،1380: 7). مادرش فاطمه بنت اسد فرزند هاشم بن عبدمناف، و پدرش شخصیت بزرگوار اسلام و موحد راستین حضرت ابوطالببن عبدالمطلب و نیاکانش همه از موحدان و یکتاپرستان که دامانشان هرگز آلوده به آلودگیهای دوران جاهلیّت نگشت. کنیة شهور او ابوالحسن و القاب او فراوان است. تربیت او را از اوان کودکی (6سالگی) پیامبراکرم(ص) عهدهدار شد، گویا تاریخ سرنوشت خویش را رقم میزد و این دو تن که باید در معرض بزرگترین و سنگینترین تجربههای هستی قرار گیرند، در کنار هم؛ و یکی تحت تربیت دیگری قرار گیرد. سینههایی که باید پذیرای رازهای بزرگ هستی باشد و بار سنگین هدایت انسانها را بر دوش بکشد. و از نسل خود فرزندانی تربیت کند که آنان نیز یکی پس از دیگری، تا آخرالزمان، عهدهدار این مسئولیت سترگ باشند و مبنای حضور انسانها در پهنة گیتی.
روزگار سپری میشد و علی دوران کودکی و نوجوانی خود را در دامان پیامبراکرم(ص) میگذراند. امیرمؤمنان(ع) در ارتباط با نزدیکیاش به پیامبراکرم(ص) در نهجالبلاغه میفرماید:
شما از منزلت من در نزد رسولاللّه(ص) آگاهيد، هم از جهت خويشاوندى و هم از آن جهت كه حرمت خاصى براى من مىشناخت. من خردسال بودم كه مرا در كنار خود مىنشاند و به سينه خود مىچسبانيد و در بستر خود مىخوابانيد و تن من به تن او مىساييد و بوى خوش خود را به مشام من مىرسانيد. گاه چيزى را مىجويد و در دهان من مىنهاد. او هرگز نه دروغى از من شنيد و نه در رفتارم خطايى ديد… من همواره چون بچه شترى كه در پى مادر رود، در پى او مىرفتم و او هر روز يكى از صفات پسنديدهاش را براى من بيان مىكرد و مرا مىفرمود، كه به آن اقتدا كنم (نهجالبلاغه، خطبه قاصعه).
امام علی(ع) از آنزمان که پیامبر در خلوت غار حرا آمادة دریافت وحی الهی میشد و پس از آن، در کنار او بود. ازاینرو در نهجالبلاغه میفرماید: هر سال در غار حرا زمانى چند خلوت مىكرد و من او را مىديدم و كسى جز من نمىديد. روزگارى، جز خانهاى كه رسول اللّه (ص) و خديجه و من در آن مىزيستيم، اسلام در خانه ديگرى نبود. نور وحى و رسالت را به چشم خود مىديدم و بوى نبوت را استشمام مىكردم. هنگامىكه وحى نازل مىشد من صداى ناله شيطان را مىشنيدم. مىپرسيدم: يا رسولاللّه، اين صداى چيست؟ مىفرمود: صداى شيطان است. از اين كه او را بپرستند، نوميد شدهاست. تو هم مىشنوى، هر چه را من مىشنوم و مىبينى، آنچه را من مىبينم، جز اين كه تو پيامبر نيستى ولى تو وزير منى و تو به راه خير مىروى (همان).
امیرمؤمنان(ع) همواره مورد توجه و اعتماد پیامبراکرم(ص) بود. شواهد زیادی در تاریخ وجود دارد که دلیل بر این موضع پیامبراکرم(ص) است. یکی از مهمترین شواهد را میتوان در برگزیدن امام به همسری فاطمة زهرا(س) دانست، که پیش از امام نیز کسانی در این رابطه خدمت پیامبر رسیدهبودند، ولی پیامبر دست رد بر سینة آنها زده بود. پیامبر آنگاه که عقد اخوت و برادری میان مسلمانان برقرار میکرد، علی را بهعنوان برادر خویش برگزید. این توجه و علاقه نه تنها بهسبب خویشاوندی، که بهسبب آگاهی از جوهر وجودی علی و اشراف بر شخصیت او بود، کسیکه بنابر اعتراف ابنعباس ـکه خود از راویان معتبر و استاد مفسّرين است و مفسران اين علم را از او فراگرفتهاندـ که از او پرسیدند: علم تو با علم ابن عمّت چونست؟ گفت: مثل قطره باران بهدرياى محيط (آمدی، مقدمه: 5)ـ امام علی(ع) فقیهترین و داناترین فرد در میان اصحاب پیامبر است و در بین همة یاران پیامبر تنها او توان تحمل بار بزرگ امامت امت و ادامة راه پیامبری را داشت. در تمام سالهای رسالت، امام در کنار رسولاکرم سراپا گوش بود و چَشم. هرگز در موردی با پیامبر مخالفت نکرد، حال آنکه خود جامع علوم بود و دربارة دانش و آگاهی خویش میفرمود: هرگز آیهای نازل نشد، مگر اینکه من از شأن نزول و مکان آن آگاهی داشتهباشم (انسابالاشراف؛ نقل از جعفریان، 1376: 55). امیرمؤمنان(ع) با این حد از دانش و آگاهی، اما در برابر پیامبراکرم(ص) با تمام وجود تسلیم بود.
امام در طول دوران پرفراز و نشیب رسالت همواره در کنار پیامبر بود و در تجربههای تاریخی جان خویش را در راه سلامتی پیامبراکرم(ص) و دفاع از او و دین اسلام به خطر انداخت. شاخصترین مورد را میتوان در شب هجرت دانست که مشرکان قصد جان پیامبر کردهبودند و علی باید شب در بستر کسی بهسر برد که میداند کسانی با شمشیر و خنجر برای ستاندن جان او خواهند آمد. اما او باید جان خویش را در معرض این خطر بزرگ قرار دهد، تا خط رسالت ادامه پیدا کند. افزون بر این در تمام جنگهای صدر اسلام (بهجز یک جنگ که به صلاحدید پیامبراکرم شرکت نکرد) در کنار پیامبر و در صف مقدم جبهة پیکار بود. تاریخ، هماوردی برای او نمیشناسد. رزم شجاعانة امام علی(ع) در نبردهای گوناگون شهرة تاریخ است. یک ضربة او در جنگ خندق، که مبارز نامی عرب ـعمربن عبدودـ را از پای درآورد، برتر از عبادت جن و انس دانسته شدهاست[1].
امام علی(ع) در روزهای حزنانگیز رحلت پیامبراکرم(ص) نیز بر بالینش بود، تاجاییکه هنگام قبض روح، سر مبارک پیامبراکرم(ص) بر بالین علی بود و پیامبر بر بالین او جان به جانآفرین تسلیم کرد. آنچه در سالهای پس از رحلت پیامبر بر امیرمؤمنان(ع) گذشت و ظلم بزرگی که بر بشریت وارد شد و حق را از جایگاه خویش خارج کرد، همچنین ظلمی که بر دختر گرامی پیامبر(ص) حضرت فاطمه، سیدة زنان عالم، رفت، خود بحث مفصلی میطلبد؛ اما حماسة بزرگی که اتفاق افتاد، سکوت علی و گذشتن از حق خویش برای حفظ اسلام و کیان مسلمین است. 23 سالی که امام خود میگوید چون خاری در چشم و استخوان در گلو، باید شاهد بدعتها و تغییر سنت رسولالله میبود؛ اما به مصلحت حفظ جامعه مسلمین و وحدت بین آنها سکوت میکرد. زیرا منافقان منتظر فرصتی بودند تا بار دیگر بتوانند سلطة استکباری خود را بر جامعه بازیابند و علی متوجه اغراض شوم آنها بود. البته این سالهای سکوت فرصتی بود تا امام برخی کارها، از جمله تنظیم قرآنکریم، را به اتمام برساند. امام(ع) در جریان حکومت خلفا بارها به داد آنها و مردمان رسیده و بسیاری از اشتباههای آنها را اصلاح کردند. از خلیفة دوم بارها نقل شده که اگر علی نبود، عمر هلاک شده بود. د هر حال زمان دو خلیفه سپری شئ و زمان خلیفة سوم فرارسید. تا آنزمان تبدیلهی زیادی در سنت پیامبر صورت گرفته بود، اما در زمان خلیفة سوم این تحریف ها سرعت بیشتری به خود گرفت. در زمان عثمان، که هنگام خلافت نزدیک به 80 سال سن داشت، بنیامیه بار دیگر به قدرت رسیدند و او مشاوران خود را بیشتر از میان آنها برگزید و پستهای کلیدی را بهدست آنها سپرد. قبیلهگرایی و اشرافیگری مفرط و عدم اجرای حدود الهی از خصوصیات بارز دوران خلافت او بود. اسراف او در بذل و بخشش از بیتالمال مسلمین بهحدی بود که خزانهدار بیتالمال کلیدهای بیتالمال را بر منبر پیامبر آویخت و از مسند خود کنارهگیری کرد. در زمان او یاران صدیق پیامبر چون ابوذر، عمار، ابن مسعود یا با شکنجههای سخت مورد آزار قرار گرفته و یا تبعید شدند (نک: حسین نوری همدانی، 1386). خود خلیفه ثروتی هنگفت برای خود بههم زده بود و دارایی او را هنگام مرگ یک میلیون و یکصد و پنجاه دینار طلا و ارزش املاک او را بسیار زیاد برآورد میکنند. امام(ع) وصف حال او را اینگونه بیان میکند: تا سرانجام سومين از آن باند به خلافت برخاست، در حالى كه باد نخوت به غبغب افكنده و هدفى جز كامجويى از خلافت در سر نپرورده بود، و همراه او فاميلش به غارت بيتالمال پرداختند و چون شترى كه بر گياه بهاران درآمده، مال خدا را بر باد دادند. تا آن روز كه رشتههايش گسيخت و كردار ناشايستش گريبانش را گرفت و غوطهورى در نعمت، و طغيان در بهرهورى، و سوء استفاده از اموال عمومى هلاكش ساخت (نهجالبلاغه، خطبه3).
در چنین شرایطی مردم تنها راه نجات خود را نزد امیرمؤمنان(ع) یافتند و از هر سو سمت ایشان هجوم آورده تا خلافت را به او بازگرداندند. امیرمؤمنان(ع) خود در این زمینه میفرماید: پس از قتل عثمان، انبوه مردم رنجديده به يك باره چون يال كفتار از هر سوى به خآنهام ريختند، آنچنان كه بازويم شكست و ردايم دريده گشت. آنان به فشردگىِ گوسپندان گرگ زده، گرداگردم را گرفتند و زمام امور خود را بهسويم افكندند و سرانجام خلافت را بر من تحميل كردند.
در هر حال امام با اینکه شرایط را مساعد امر خلافت نمیدید، اما تنها به دو دلیل پذیرای خلافت شد. نخست حضور توده مردم، که نشاندهندة عنایت امام بر مشروعیت خواست مردمـکه امروزه از آن با عنوان دموکراسی یا مردمسالاری یاد میشودـ در تحقق حکومت را یادآور میشود، دوّم عهد و پیمان الهی که خداوند در اصلاح جامعه و عمل به وظیفه از علما گرفته است. امام خود دلیل پذیرش را اینگونه بیان میکند:
أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا (همان)؛ الا اى تاريخ سوگند به شكافنده بذر و آفريننده جان، اگر نبود حضور فشرده مردم براى بيعت، و عهدى كه خداى از عالمان گرفته است كه بر شكمبارگىِ ستمگر و محروميّت ستمديده «صحّه» نگذارند، حتماً افسار خلافت را رها مىكردم و هرگز زير بار مسؤوليّت نمىرفتم و همانگونه كه در آغاز، خلافت را وآنهادم در پايان نيز مىهشتم.
امیرمؤمنان(ع) بر مسند خلافت نشست در حالیکه اوضاع اجتماع نسبت به زمان پیامبراکرم(ص) دگرگون شده و جایگاه بسیاری از فضیلتها تغییر یافتهبود. اختلاف طبقاتی بر جامعه حاکم شده و عدالت از جامعه رخت بربسته بود. بنابراین امام بیدرنگ اصلاحات را در سه سطح فرهنگی و تربیتی، سیاسی و اقتصادی شروع کرد. پیگیری امیرمؤمنان(ع) در اجرای عدالت، پیگیری مجدّانه و بدون اغماض بود، تا جایی که هشدار میدهد که اموال بیتالمال را حتی اگر بهای کنیزکان و یا کابین زنانتان کرده باشید، از شما باز میستانم. ازاینرو سه جنگ خانمانسوز بر امام تحمیل شد که گرچه فرصتهای بسیاری را از حکومت علوی گرفت، اما با این همه امام توانست عدالت و امنیت و رفاه نسبی را در جامعه اعمال کند. سرانجام با توطئههای دشمنان اسلام در شب بیستویکم رمضان سال 40 هجری به شهادت ایشان انجامید.
[1] کشفالیقین، ص160.